بچه ها سلام

خوبین؟

من یه مدت نمیام نت

بعدا میام به تک تک کامنت هاتون جواب میدم

فعلا بابای

جهان

داشتم با شوشوی گلم صحبت میکردم

که گفت جهان هم رفته

واسه همیشه

صدای گرم و دلنشینش رو از ما دریغ کرد

----------------


ای پادشه خوبان

داد از غم تنهایی


----------------

شوشو رفته خونه مامانش شیراز

دلم واسش یه ذره شده

بدترین خبر سال ۸۹

چند روزی میشه که خبرش رو شنیدم

وقتی بهم گفتن انگار یه اب یخ ریختن روی سرم

من توی مشهد ۲ تا همکلاسی داشتم که هر دوتاشون تهرانی بودن

فائزه که با خانوادش اومده بود مشهد و پیوند با مامان بزرگ و بابا بزرگش

۱ سال اول که خونه داشتم همیشه پیش هم بودیم

و ۲ ترمی که خوابگاهی شدم همش خونه دوتا دوستام بودم

یعنی اصلا نمیزاشتن تو خوابگاه بمونم و هی میومدن دنبالم

این شد که من خیلی بهشون نزدیک شدم و با خانوادشون صمیمی

دو روز پیش فائزه تلفن کرد و خبر فوت بابا بزرگ پیوند رو بهم داد

خیلی مرد دوست داشتنی و مهربونی بود

دومین باری که سکته کرد من خونشون بودم

تولد پیوند بود

دو ساعت بعد از سال تحویل سومین سکته رو کرده بود

او واسه همیشه از پیش ما رفت

خیلی مهربون بود

ادم هیچوقت فراموش نمیکنه

من صداش میکردم بابا بزرگ قصه ها

همیشه حرفهای شیرینی واسه گفتن داشت

حرفای قشنگی میزد و از گذشته های دور میگفت

هیچوقت بیکار ندیدمش

یا در حال اماده کردن غذا واسه جوجوها

یا در حال خوندن کتاب

یا در  حال نوشتن

خیلی خط زیبایی داشت

همش دارم بهش فکر میکنم که چه مرد نازنینی بود

هرگاه تلفن میکردم کلی با من صحبت میکرد

وقتای امتحانات که کمتر میرفتم ناراحت میشد

دعلا کنین پولم جور بشه ۱ روزه برم مشهد و بیام

واسه مراسم چهلمش

بعد ها فهمیدیم توی گروه عارفان بوده

یه درویش مسلک

وای بابایی دلم واست تنگ شده

باورم نمیشه بیام مشهد و تو نمیای درو واسم باز کنی

میگن کوچه رو پارچه مشکی کشیدن

من نیستم زیر درختات بشینم و یکم گریه کنم

شاید واسه دل خودم

همه خواب دیدن جات خوبه

میگن گفتی اگه دنیا رو هم بدن بهت بر نمیگردی

میگن جات خوبه

توی بهشت دیدنت

تو خیلی مهربونی

مهربونی

دست ما رو هم بگیر

------------------------

بیاد بابا بزرگ میخوام برم کلاس خط

البته تصمیم دارم

خدایا کمکم کن............