من برات چی بودم قصه تکراری یکی که باور کرد خیلی دوسش داری من برات چی بودم سایه ی تنهایی یکی که فکر می کرد تو براش دنیایی زندگیم فدای چشمات غم بود و نبودم تو رو می خوام همیشه با تموم وجودم زندگیم فدای چشمات نگیر از من نگات و نزار روزم بگیره رنگ چشم سیات و من برات چی بودم جز یه قاب کهنه که شکست و پر شد از یه خواب کهنه گفته بودی دنیات من و این خونه فکر می کردم چشمات هسم رو می دونه زندگیم فدای چشمات دیدنت آرزومه چرا هر جا که میرم صورت روبرومه زندگیم فدای چشمات بی تو من بی ستاره م داره میمیره قلبم دیگه طاقت ندارم
rezi
پنجشنبه 3 شهریورماه سال 1390 ساعت 05:09 ب.ظ
شعر قشنگی بود
میشه بگی منبعش کی یا کجاست؟