یکی از فامیل های مامانی با شوهرش بود که تصادف کرد و فوت شد
البته مرده حالش خوبه
وقتی فهمیدم تنم مور مور شد
یه بغض اومد تو گلوم
اما نمیخواستم گریه کنم
اخه دارم سفره عروسی دوست داداشم رو میوه ارایی میکنم
با کمک دختر داییم
دلم گرفته
البته خانومه که فوت شده چون خیلی توی خانواده با کسی ارتباط نداشته و اهل دید و بازدید نبوده و کمتر به چشم میومده باید کمتر اثر کنه
اخرین باری که دیدمش ۶ سال پیش توی عروسی یکی از فامیل ها
چند وقت پیش هم توی خیابون از دور
-----------------
قرار بود عمو امروز بیاد جهازم رو ببره خونه که با این اتفاق موکول شد به بعد
نمیدونم چه اتفاقهایی پیش رو هست
خدایا همش خیر باشه