ضد حال

ضدحال یعنی استادت واست ۲ فصل مسئله بده توی عید حل کنی و تو وقت نداشته باشی و فقط حرصش رو بخوری

ضد حال یعنی روز ۱۳ به در رو بشینی تو خونه و درس های مضخرف بخونی و از بیخوابی پلکت بیوفته و به زور خودت رو نگه داری

ضدحال یعنی فردا صبح ساعت ۸ کلاس داری و تا نصف شب خوابت نبره

ضدحال یعنی صبح ساعتت زنگ نخوره و دیر از خواب پاشی و تند تند لباسات رو اتو کنی و کوله پشتی سنگینی روی دوشت بذاری و تا خیابون تند تند راه بری

ضد حال یعنی مجبور باشی به جای اتوبوس تاکسی سوار شی و تو دلت به استاد بگی : خفت میکنم اگه نیای

ضد حال یعتی بری ایستگاه دانشگاه و ببینی خیلی خلوته ولی باز مجبور بشیسوار سرویس بشی و اون مسیر طولانی رو بری شاید کلاس تشکیل بشه

ضد حال یعنی اینکه سر ساعت ۸ برسی در کلاس و ببینی هیچ کس نیومده .. نه استاد و نه دانشجو

ضد حال یعنی باز بیای توی ایستگاه دانشگاه بشینی واسه برگشت و سرویسی نباشه

ضد حال یعنی تو راه خونه یه پسره با ماشین بهت گیر بده و تمام اجزای بدن یه زن رو با زبون تشریع کنه و تو مجبور بشی تند تر راه بری و مصیرت رو عوض کنی

ضد حال یعنی اینکه بری توی کوچه و ببینی طرف تو کوچه ایستاده و سیخ نگات کنه

ضد حال یعنی برسی خونه و نون واسه صبحونه تموم شده و مغازه هم واسه خرید بیسکوییت تعطیل باشه

اینا همش ضد حال های امروز من


خدایا: تو رو شکر که تو پشت و پناهم هستی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد