کسی هنوز اینجا رو می خونه؟
می دونم خیلی وقته نبودم.
کلا هم کم میام.
اما حالا می خوام یه توضیح راجع به مدتی که نبودم بدم.
این پست رو یادتونه؟
هرچی هست زیر سر همین قضیه است.
نمی گم علی کجا می ره .فرقی هم نمی کنه.مهم اینه که یقین دارم داره درست ترین کار ممکن رو انجام می ده و توی راهی هست که راه امام زمانه.
البته فکر می کنم مشخص باشه.
بعد از نوشتن اون پست اون موقع اون م ا م و ریت خود به خود کنسل شد.و من هم دیگه چیزی به علی نگفتم
اما تقریبا یک سال قبل تصمیم جدیم رو گرفتم و به علی گفتم :اگر بخوای بری من راضی هستم و حمایتت می کنم.
فکر نمی کردم علی این قدر جدی بگیره .اما اونقدر پیگیری کرد و رفت و اومد و راه های مختلف رو امتحان کرد که ان شاالله به زودی راهی می شه.
اما جرات نمی کنم با هیچ کسی حتی نزدیک ترین افراد این موضوع رو مطرح کنم.
دیگران فکر می کنن این تغییرات روحی من از روی جوگیری و احساسات هست.اما نیست.به خدا نیست.
تازه دارم از زندگی لذت می برم.تازه دارم می فهمم تمام این 25 سال گذشته رو گولم زده بودن.
زندگی این نبود که بهم نشون داده بودن.زندگی فقط خونه ی زیبا ،لباس شیک و غذاهای متنوع نیست.
تمام این ها هم جزو زندگی هست اما زندگی اینا نیست.
یه روز داشتم به عاشورا فکر می کردم .به شب عاشورا که امام حسین علیه السلام دو تا انگشتش رو باز کرد و به یارانش گفت:بین دو انگشت من رو نگاه کنید .جایگاه شما در بهشت هست.
و یارانش بی تاب شدن اون قدر که روز بعد با هم بحث می کردن که کی زودتر بره و دوست داشتن زودتر به میدان برن .
البته صحبت راجع به این موضوع مفصله اما چیزی که ذهن منو شدید درگیر کرده بود این بود که اونا چی دیدن؟
غیرممکنه فقط چند تا باغ و درخت و زنان و انسان های زیبا و ... باشه.
این چیزا شاید برای طالبانیزم و داعش و وهابیت تکفیری جواب بده که چیزی جز شهوت رو نمی شناسن و توی جنگ هم باید براشون خانومای ... ببرن که یه وقت اذیت نشن و برای رسیدن به هدفشون حتی قتل کودک رو هم مجاز می دونن.
اما یاران امام حسین بااخلاق ترین انسان های دنیان.برای اون ها هدف وسیله رو توجیه نمی کنه.اونا بر نفس خودشون غالب شدن و روی خودشون کنترل دارن.
چی دیدن؟برای آدمایی که بر خشم و شهوت خودشون غلبه کردن (و زندگی رو بالاتر از خشم و شهوت می بینن و مادیات و ... براشون اهمیتی نداره .افق دیدشون بالاتر از این چیزاست )چی می تونه این قدر جذاب باشه که به خاطرش جون بدن؟حتی بی تاب باشن برای شهادت و رسیدن به اون .
خیلی درگیر این سوال بودم.رفتم سر خاک یه شهید (از شهدای دفاع مقدس).سوره ی یاسین رو خوندم.هدیه کردم به اون شهید.
ازش خواهش کردم بهم بگه چی دیده که جونش رو فدا کرده؟چی دیده که برای رسیدن بهش از جونش گذشته؟
خیلی منتظر بودم بهم جواب بده.این که بگم دیدمش و توی خواب یا بیداری بهم جواب داد ،نه.این طور نبود.من ایشون رو ندیدم.اما توی قلبم آرامشی حس می کنم که مطئنم هدیه ی اون شهید عزیزه.
محکم تر شدم نسبت به هدفم.اون شهید عزیز اراده ام رو فوق العاده محکم کرد.به قلبم القا کرد که خیلی عالیه .ارزشش رو داره .محکم باش.پشیمون نمی شی.
هدفم چیه؟تلاش برای نزدیک تر کردن ظهور امام زمان.
من اصلا هیچ وقت فکر نکرده بودم چرا امام زمان غایبه؟
خوب یه دلیلی داره دیگه .خدا که اگر نمی خواست مردم رو راهنمایی کنه 124000 پیامبر و 12 امام نمی فرستاد.پس چرا آاخرین امام رو ازمون گرفته؟چرا نمی بینم امام رو؟
من هیچ وقت به این موضوع فکر نکرده بودم.
و الان خیلی شرمنده ام که 25 سال زندگی کردم اما امام زمان رو یه موضوع فانتزی می دونستم .اصلا فکر نکرده بودم اگر امام ما نیست تقصیر خود ماست و امام وقتی میاد که ما امام رو بخوایم و واقعا منتظرش باشیم .فکر می کردم یه مدت امام زمان غائبه و بعدا ظهور می کنه.همین .فقط هم به خدابستگی داره که هرموقع بخواد امام زمان رو می فرسته.
اما حالا دارم می بینم زهی خیال باطل.هر چی هست تقصیرماست.
زندگی واقعی اینه :امام امام امام
نذاشتن ما معنی واقعی امام رو بدونیم.
ما رو سرگرم کردن با فیلم ،سریال ،مد،جام جهانی،فیس بوک،وایبر و... .
زندگی اینا نیست.اینا فقط سرگرمیه.در حالی که خدا می گه دنیا رو برای بازیچه و سرگرمی نیافریدیم.
اما برای درک این که امام مهترین مسئله ی زندگی آدمه باید آدم کمی مطالعه و تفکر داشته باشه.اما این قدر درگیر شدیم که هیچ وقت حتی سمت امام نمی ریم.
در حالی که اگر بریم (که خود من نوعی تازه متوجه شدم )دنیای جدید و زیبایی رو می بینیم که انتهایی نداره.دوست داریم همین طور جلو بریم.نشاط و روحیه ی عجیبی به آدم می ده.
من تنبل بی خاصیت بداخلاق غرغروی بی حوصله ، بعد از دیدن واقعیت زندگی دیگه اصلا قابل مقایسه با قبل نیستم.
هر روز کلی مطالعه می کنم.چه کتاب و چه اینترنت(کتاب های معارف،احکام،انقلاب اسلامی،ادیان مختلف مسیحیت ،یهودیت و بودایی و ...، تفاوت زندگی مردم در کشورهای مختلف ،جریانات سیاسی و ....)
با دخترم فوق العاده خوش اخلاق تر از قبل شدم.چون هدفم فقط بزرگ کردن بچه ام نیست.هدفم تربیت یه یار برای امام زمانمه.(البته این که به هدفم برسم یانه به میزان تلاش خودم بستگی داره)دیگه بااین بچه نمی تونم بدرفتاری کنم .حداقل بدرفتاریم خیلی کمتر از قبل شده.
به دخترم خیلی بیشتر از قبل رسیدگی می کنم و اهمیت می دم چون به نسبت قبل خیلی با روحیه تر هستم.
طراحی سایت رو که ماه ها بود رها کرده بودم با جدیت ادامه دادم و حالا تقریبا مسلط هستم به خیلی از زبان های برنامه نویسی مربوط به طراحی سایت.چون علاوه بر کسب درامد می تونم از طریق سایت در راه هدفم و امامم کار کنم.یعنی انگیزه ای که این هدف بهم می ده حتی از کسب درامد برام بالاتره .
این پست رو یادتونه؟ من همون مهتابیم که اون پست رو نوشتم.اما این نوشته ها ربطی به اون مهتاب داره اصلا؟
من همون مهتابم .همون قدر همسرم رودوست دارم.نه خیلی بیشتر .خیلی خیلی بیشتر.
اما حاضرم ازش بگذرم .به خاطر هدفی که داریم.
و هیچ چیز مثل این آیه ارومم نمی کنه: