برای روز میلاد تن خود من آشفته رو تنها نذاری

برای دیدن باغ نگاهت میون پیکر شبها نذاری

همه تنهایی ها بامن رفیقن ،منو در حسرت عشقت نذاری

برای روز میلاد تن خود منو دور از دل و دیدت نذاری

دلم دلتنگه و مهر تو میخواد،دلم رو درپی غمها نذاری

میام تنها توی قلبت میشینم من و قلبت رو جایی جا نذاری

عزیزم جشن میلادت مبارک ؛منو اون سوی جشن دل نذاری

همه تنهایی ها با من رفیقن؛منو در حسرت عشقت نذاری

سومین سالگرد تولدت بدون حضور خودت هم از راه رسید خانمم.چقدر جات خالیه امشب با مامان حرف میزدم.در حد جنون عصبانی بودم از دست این آدما داشتم میرفتم که به طرف اونچه لایق خودش بود را بهش بگم.مامان جلوی منو گرفت اونم با این تهدید که اگر بری باید منو تا آخر عمرت فراموش کنی.میدونست طاقت این کارو ندارم.بعدم اینقدر با اون صدای مهربونش باهام حرف زد تا آروم شدم.

ازت ممنونم خانم که بعد رفتنت منو تنها رها نکردی.ممنون که هنوز حتی تو خواب هم که شده سراغم میای و سراغی از من میگیری...

تولدت مبارک خانووووووم...

یه حرفائی

یه حرفائی بود...

یه حرفائی هست...

یه حس هائی بود و هست...

یه چیزائی... یه اتفاقاتی...

بعضی چیزا دیگه هرگز تکرار نمیشه خانوم...

مثل تو...

باور ما نمیشود در سر ما نمیرود

از گذر سینه ما یار دگر گذر کند.

 

یلدای سوم...

سومین یلدای بی تو بودن هم از را رسید...

شبی که به نام تو و این نام برازنده تو بود

در خلوت من نگاه سبزت جاری ست
این قسمت بی تو بودنم اجباری ست
افسوس نمی شود کنارت باشــــــم
بی تو هر ثانیه و لحظه من تکراریست

مجلس ختم

 

نکته:

وقتی مجلس ختمی برگزار میشه ۲ مورد اصلی وجور داره :

۱- عرض تسلیت به صاحبان عزا و نزدیکان متوفی

۲- عرض خوش آمد گوئی و تشکر از حضور میهمانان

سوال :

{ اگر کسی تو مراسم ختمی شرکت کرد که نه کسی بهش تسلیت گفته نه به کسی خوش آمد گوئی و عرض تشکر داشته و اصلا کسی اونو ندیده چه نسبتی با متوفی داشته ؟ و کلا اونجا چه غلطی میکرده؟ }

نتیجه :

امروز دو سال شد که رفته...

و من از همیشه عاشق تر اما غریب ترم ....

 

 

هنوزم دوستش دارم.....

امشب وقتی از منزل حسین میومدم خونه از خدا بیخبر ( یا بهتر بگم از دل من بیخبر) همت و حکیم که نزدیکتر بود رد کرد صاف انداخت نیایش-غرب

میخواستم فریاد بزنم آقا مجید پسر دائی محترم همین امشب باید منو از این خراب شده بیاری خونه؟

نمیدونی من و این دل لعنتی چه خاطراتی از این اتوبان داریم؟

اونم امشب !!!!!!

امان از همچین شبی سال ۸۹

تو خوشحال که فردا عازم سفری و من داشتم از دلشوره میمردم.

نمیدونستم آخرین شبیه که با شبخیر گفتن تو میخوابم.

نمیدونستم بعد از این دیگه شب بخیری در کار نیست.

آخه بعد تو خیری نبود که کسی شب و روزش رو به من اعلام کنه.

دلم تنگ شده بی انصاف...

تنگ شده برای شب بخیر گفتن و روزبخیر گفتنات...

 

 

خیلی از شما سوال کردین چی شد و چه بر من گذشت؟از کجا خبر شهادتش رو شنیدم و چه کردم؟

بعد از دوسال هنوز ثانیه به ثانیه اون روزهای لعنتی جلوی چشمام میاد.

همین ۷ تا ۱۱ شهریور ....

و ۱۱ تا ۱۵ شهریور که تو هر ساعتش مردم و زنده شدم.

و بعد از اون و اتفاقات عجیب و غیر قابل باورش....

پیک نیک

اون شب اومده بودم کلید خونه را از سرایه دار تحویل بگیرم...

با چه شوقی اومده بودم تو این منطقه خونه اجاره کرده بودم.خوشحال بود که دارم میام نزدیکش.

ساعت از ۹ شب گذشته بود که رسیدم.کلیدو گرفتم و سری به خونه زدم ببینم نظافت سرایه دار مورد قبول بوده یا نه.وارد آپارتمان که شدم بهش زنگ زدم.گفتم من تو محل شما هستم.

ادامه نوشته

خوابیدی بدون لالایی و قـــــــــصه

 

خوابیدی بدون لالایی و قـــــــــصه *** بگیر آسوده بخواب بی دردو غصه

دیگه کابوس زمستون نمیـــــــــبینی***توی خواب گلای حسرت نمی چیـنی

دیگه خورشید چهرتو نمی سوزونه *** جای سیلی های باد روش نمیمونه

دیگه بیدار نمی شی با نگرونـــــی*** یا با تردید که بری یا ک بمونی

****

رفتی و آدمکا رو جا گذاشتی *** قانون جنگلو زیره پا گذاشتی

اینجا قهرن سینه ها با مهربونی*** تو تو جنگل نمیتونستی بمونی

دلتو بردی با خود به جایه دیگه *** اونجا که خدا برات لالایی میگه

میدونم می بینمت یه روز دوباره *** توی دنیایی که آدمک نداره

دو سال پیش یادداشت (ثبت موقت)توی همچین روزی داشتی حالا این شعر تقدیم به تو ...


پی نوشت :

- از هیچ کس و هیچ نوشته ای توی این وبلاگ ناراحت نیستم.

- دیروز با مادرش غیبت شما دوستای دنیای مجازی عزیزم را کردم.گفتم محبت و وفای شما اینجا بیشتر از دوستان دنیای حقیقی اون بود.خدمت همه عرض ارادت و غیبت هم حلال کنید.

- میتونم بپرسم جواب نظر خصوصی و بدون آدرس ایمیل و وبلاگ را چطوری میشه داد؟

 

باز باران بارید...خیس شد خاطره ها

اون روز هم یکی از روزای بهار بود.

بعد از ظهر کلاس داشتی.هوا یه دفعه خراب شد.

اس ام اس زدم گفتم خانوم چتر داری؟

گفتی نه...اینجا داره بارون شدیدی میاد.الان دارم میرم سر کلاس.دعا کن بارون بند بیاد.

اما من دعا نکردم.بارون رحمت خدا بود.چرا بند بیاد؟

چترمو برداشتم و اومدم ونک.اینقدر فرصت داشتم تا کلاس تموم بشه خودمو برسونم.

ادامه نوشته

دومین بهار جدائی ...

 اشتباهی عزیزم :

دیدی که بهار بی تو سرد است
پائیز تر از خزان زرد است

آن شب دل من شکسته تر شد
دیگر همه چیز رنگ درد است

دیگر همه جا سکوت دلگیر دلگیر
دست و دل من اسیر زنجیر

ای روح پر از ترانه من
خاموش ترین بهانه را گیر

دیگر نروم به سوی مستی
حظی نبرم ز می‌پرستی

ای آن که نداری خبر از من
سرچشمه ی هر غمم تو هستی

دیگر به بهار خنده ام نیست
باران صفا دهنده ام نیست

ای آن که دلم اسیر عشقت
بر بام دلت؛ پرنده ام نیست؟

شعرم همگی سرود درد است
گفتم که بهار بی تو سرد است

گفتم که بهار بی تو دیگر
پاییز تر از خزان زرد است

سلام به همه دوستان عزیز.

سال نو به همه شما مبارک.

زودتر از این باید خدمت میرسیدم و عرض ادب و تبریک خدمت شما اعلام میکردم.ولی عذر تقصیر از اینکه به دلیل فوت مادربزرگ و شهرستان بودنم نتونستم خدمت برسم.

یکی دیگه از عزیزترین کسان زندگی من هم به دیار باقی شتافت.مثل همه مادربزرگ ها مهربان و دوست داشتنی بود با این تفاوت که ارتباط عاطفی عمیقتری من و دوتا دیگه از نوه هاش با او داشتیم.

از همه شما به خاطر دلگیر بودن این پیام تبریک معذرت میخوام.

و از همه شما برای شادی روح اشتباهی عزیز مادر بزرگش و مادر بزرگ خودم تقاضای قرائت فاتحه دارم.

 

هنوزم یار تنهایم....

امروز ۴ اسفند بود خانم...

نه امروز که میدونی من از دیشب بغض دارم.از بعد از ظهر و ساعتی که قرار امروزو گذاشتیم.

خورشید داشت غروب میکرد و من بهش طعنه میزدم.که فردا آفتاب من از جای دیگری طلوع میکنه.از همون موقع بود که انگار ساعتها ایستاده بودن.چرا شب نمیشد؟چرا فردا نمیومد؟

 

ادامه نوشته